دریای جان

هانی بیر یار وفادار منه یار اولسون... گوزه لیم سئویرم سنی...

دریای جان

هانی بیر یار وفادار منه یار اولسون... گوزه لیم سئویرم سنی...

طاقت ندارم

 

 

خدایا شاهد تنهایی ام باش، بین غم ها تنها ناجی ام باش

پر پرواز من دیریست بسته، تو بگشا و در آزادی ام باش

اسیر موج های تند خشمم، تو آرام دل دریایی ام باش

دل خسته خریداری نداره، تو خواهان صفای ذاتی ام باش

در این آشفته بازار محبت، تو تنها شاهد ارزانی هم باش 

   

 

اگه یک روز فکر کردی نبودن یه کسی بهتر از بودنشه چشمات رو ببند و اون لحظه ای که اون کنارت نباشه رو به خاطر بیار اگه چشمات خیس شد بدون داری به خودت دروغ میگی و هنوز دوستش داری!

 

 

 

بیا امشب به من محرم شو ای اشک، بیا امشب تو هم با غم شو ای اشک

بیا بنگر دلم تنها شده باز، بیا قلب مرا همدم شو ای اشک

من آن گل بوته ی خشک کویرم، بیا بر روی من شبنم شو ای اشک

رها کن میل ماندن در دو چشمم، تو جاری بر رخ زردم شو ای اشک.

 

  

 

من نشانی از تو ندارم

اما نشانی ام را برای تو می نویسم:

درعصرهای انتظار، به حوالی بی کسی قدم بگذار!

خیابان غربت را پیدا کن و وارد کوچه پس کوچه های تنهایی شو!

کلبه ی غریبی ام را پیدا کن، کنار بید مجنون خزان زده و کنار مرداب آرزوهای رنگی ام!

درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خیس پنجره برو!

حریر غمش را کنار بزن!

مرا می یابی.

 

 

من چه ساده ام! و از صداقت سرشار...!

اما...

دنیا پر از ریا و دروغ! و مرا نیز اینگونه می خواهد...

امروز بر سادگی خود گریستم... و یا نه... خندیدم!

وقتی دیدم چه راحت به اتهام ساده دلی، دل دیگری را رنجاندم...

آیا گناه از من بود که بی ریا بودم؛... یا نه...!

یا گناه از نگاه دیگران است که مرا ریاکار می خواهند...

چگونه تاب آورم این نگاه های سنگین را...

می گریزم و خود را تنها می یابم. در تنهایی غرق سکوت می شوم...

سکوتی سنگین که راه فریاد را بر من می بندد

و چه زجرآور است فریادی که در دورن سینه ام حبس شده است...

کاش می مردم

دیگر طاقت این زندگی را ندارم

کاش میشد امشب که می خوابم دیگر بیدار نمی شدم...

دوستت دارم

 

 

 

مدت ها بود که می خواستم رازی را که در سینه دارم به تو بگویم. اما نتوانستم. دوست داشتم هنگامی که از کنارم می گذری این راز را در چشمان عاشقم بخوانی. ولی تو با بی اعتنایی می گذشتی تا اینکه امروز قلم را برداشتم تا از بی مهریت بنویسم. ولی وقتی قلم را از روی کاغذ برداشتم دیدم نوشته ام: "با تمام وجود دوستت دارم

 

 

یادته موقع رفتن گفتی که عاشق ترینم
گفتی تا آخر دنیا دل به هیچ کسی نمی دم
بعد چند ماهی که رفتی خبری از تو شنیدم
گفته بودی به یه قاصد
عاشق یه عشق دیگم 

عشقم را نثار تو کردم...اما نپذیرفتی. عشقم را به تو هدیه کردم آن را دور انداختی، زندگیم را وقف تو کردم اما در کنارم نماندی، کاش روزی آن را برگردانی!

 

 

ای معنی انتظار یک لحظه بایست!

دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست؟

یک لحظه بایست و یک جمله بگو!

تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟

مرگ آرزوها

  

 

امشب به سوگ آرزوهایم نشسته ام و در غم نبودنت اشک فراق می ریزم...

امشب شمع حسرت آرزوهای بر باد رفته ام ذره ذره آب میشود...

امشب برای مرگ آرزوهایم لباس سیاه پوشیده ام...

کاش امشب کسی برای عرض تسلیت به خانه دلم می آمد...

کاش امشب تو بودی و دلداری ام میدادی و دفتر کال آرزوهایم را ورق میزدی...

اما...

اما افسوس که تو نیستی و زندگی بی تو قشنگ نیست.

 

  

 

خدایا!

گر تو درد عاشقی می کشیدی؛

تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی؛

تو هم چون من به مرگ آرزوها می رسیدی؛

پشیمون می شدی از این که عشق رو آفریدی.

 

  

 

نفرین به عشق به عاشقی، نفرین به بخت و سرنوشت،

به اون نگاه که عشقتو، تو سرنوشت من نوشت،

نفرین به من، نفرین به تو، نفرین به عشق من و تو،

به ساده بودن منو، به اون دله سیاه تو...

 

 

 

مادر

  

 

 

گرچه پدر تاج سر است،

سلطان قلبها مادر است.

 

 

 

آنالار بایرامیدی

آنالار بایرامیدی، چوخلی مبارکدی بوگون

نئجه شعریمده یازیم، وصفیده چوخ تکدی بوگون

گؤزومون نوری آنا، هر دامارا قاندی آنا

اوشاغین اولکه سینه، رایحه جاندی آنا

گئجه لر صبحه کیمی، شعله کیمین یاتماز آنا

اوشاغین بیر سسینی، دونیالارا ساتماز آنا

نه دئییم دریالارین، شوکتی دی

بولاغین، چشمه لرین، عزتی دی

نه دئییم چون بیزه، بیر گولدی آنا

سؤزی خوش هر سؤزی، مین گولدی آنا

سن اؤزون دونیالارا، جان سان آنا

حیاتین افلاکینا، چون مه تابان سان آنا

بو قارا دونیادا، گر حادثه و غم چوخ اولا

بیلیره م هر غمیمه، چاره و درمان سان آنا.

 

روز مادر مبارک 

  

این شعر زیبا رو هم آقای محمد جابر در نظرات برای ما زحمت کشیدن و نوشتن و منم دیدم خیلی زیباست، گذاشتم توی این پستم تا همه بخونن. وبلاگ این دوست عزیزم رو در آخر شعر نوشتم. یه سر بزنید. ممنون از همه ی دوستای خوبم. 

معنای عشق 

مادر ای سایه‏ی الطاف خدا
ای سراسر همه مهر
ای دل انگیزترین معنی عشق
ای که یادت همه آرامش من
ای وجودت همه خواهش من
تو نمایانگر الطاف خدایی مادر
مروه و حج و صفایی مادر
زیر پای تو بهشت است بهشت
باز هم طفل توام
هرچه کردم
چه زیبا و چه زشت
دست تو گرمترین گرمی مهر
مهر تو پاکترین معنی عشق
نفست رایحه‏ی ریحان است
دیدن روی نکویت مادر
همه درد مرا درمان است
ورد زیر لب تو ذکر دعاست
خانه با بودن تو
بهترین باغ دل انگیز خداست

پاکتر از همه پاکی هایی
خوبتر ازهمه خوبی هایی
با صفاتر ز همه دنیایی
مادرم
مادر خوبم بخدا
دفتر عمر مرا
تو چو شیرازه‏ی هستی هستی
تو سزاوار چه هستی
همه چیز
من چه دارم که تو را زیبد
هیچ
سایه لطف خدایی مادر
معنی عشق و وفایی مادر
شعر من درخور تفسیرت نیست
اوج مهری و صفایی مادر 

http://www.torkaman.blogsky.com 

خیلی سخته

 

مثل آیینه شکستم تو ندیدی، صدای شکستنم رو نشنیدی

یادته بهت می گفتم نمی مونی، دیدی آخرش به حرف من رسیدی

پیچکهای باغچه مون خشک شد و پژمرد، خاطرات ما رو توی قصه ها برد

دلی که حتی به حرفهای تو خوش بود، دیدی آخرش چه جور تو دست تو مُرد.

  

خیلی سخته که بغض داشته باشی اما نخوای کسی بفهمه...

خیلی سخته که موقع گریه کردن بری زیر بارون تا کسی اشکاتو نبینه...

خیلی سخته که عزیزترین کست ازت بخواد فراموشش کنی...

خیلی سخته که سالگرد آشنایی با عشقت رو بدون حضور خودش جشن بگیری...

خیلی سخته که روز تولدت، همه بهت تبریک بگن جز اونیکه فکر میکنی به خاطرش زنده ای...

خیلی سخته که غرورت رو به خاطر یه نفر بشکنی بعد بفهمی که دوستت نداره...

 

منتظر

 

 

حجم دلواپسی هایم را درون صندوقچه ی قلب بی قرارم پنهان میکنم تا سهمم از لحظه ها شوری اشک نباشد. گاه شک میکنم که نبودنت امتحان کدام اشتباه من است؟ خسته از حرفهای نگفته و نگاه های نخوانده ام. چرا اینچنین سرگردان میان واژه ها می گردم؟ کی هنوزت را به اثبات می رسانی؟ سرگردانم مگذار، منتظرم.

 

 

 

کاش می دانستی در امتداد حادثه چه کشیدم

حادثه ی شکستن...

شکستن این دل تنها در حصار سینه

آن زمان که در انتظار دیدنت بی صدا گریستم

و بهانه هایت را یک به یک زیر لب زمزمه کردم...

کاش می دانستم پشت شیشه های دلم کدامین گنج را جستجو میکردی، که اینگونه به شکستن اصرار داشتی...