زندگی سر گذشت در گذشت آرزوهاست!
زندگی شاید همین باشد:
یک فریب ساده و کوچک!
آن هم از دست کسی که فکر می کردی همه چیز توست، همه کس تو...
زندگی گرمی دلهای بهم پیوند است.
زندگی با تو زیباست نمیدانی تو
دل من غرق تمناست نمیدانی تو
شوق دیدار تو در باغ دلم میشکند
دیده ام منتظر توست نمیدانی تو
فرهادم و سوز عشق شیرین دارم
امید لقاء یار دیرین دارم
طاقت ز کفم رفت و ندانم چه کنم
یادش همه شب در دل غمگین دارم.
من انتهای خزانم، تو ابتدای بهاری
بیا که با غم عشقت، غم دگر نگذاری
منم درخت شکسته، کنار جادهی غربت
تو سروناز چمانی، گل همیشه بهاری
نسیم موی تو افتد، اگر به چهرهی زردم
به گلعذار خزانم، گل سپید برآری
تمام هستی خود را، به خاک پای تو ریزم
اگر به خلوت عشقت، قدم به رنجه گذاری
دل رمیدهی ما را، دلی دگر نرباید
تو دلربا به نگاهی، دلم ز دیده درآری
اگرچه آهوی چشمت، نشد شکار نگاهی
ز دام شیطنت ما، گریز و چاره نداری
تو در اوایل راهی، منم در آخر این خط
من آفتاب لب بام، تو صبح خوب بهاری.
گفتی میای از آسمون، پنجره ها رو وا کنی
میای که در سکوت شب، فقط منو صدا کنی
درین غروب واپسین در انتهای فصل سرد
میای که غم رو از تن چل چله ها جدا کنی
تو این غریب آشنا، ز جاده های سبز عشق
میای تو قلب عاشقا، شور و شری به پا کنی
در این سکوت لحظه ها، درین خزان انتظار
میای برای قلب من، همش خدا خدا کنی
قفس واسه قناریا، فنا و مرگ مطلقه
میای که تو قناری رو ازین قفس رها کنی.