ماه به پرنده گفت: تو چرا آن پایین و در آن قفس تنها هستی؟
پرنده به ماه گفت: اگر من روزی آزاد شوم میآیم آن بالا، پیش تو و در کنار تو لانهای میسازم.
ماه به ایوان گفت: کاش من فقط روی سر تو نور میپاشیدم.
ایوان به ماه گفت: کاش من میآمدم آن بالا و ایوان خانه تو میشدم.
ماه به حوض وسط حیاط گفت: خوش به حال تو که آن پایین و در آن حیاط پر درخت هستی.
حوض به ماه گفت: ای کاش من در آن آسمان زیبا زندگی میکردم.
من به ماه گفتم: من همیشه تو را در خواب میبینم که نگین لباس مشکی من شدهای.
ماه به من گفت: من خیلی دوست دارم که تو مرا با نخی پایین بیاوری.
من را به غیر عشق به نامی صدا نکن
غم را دوباره وارد این ماجرا نکن
بیهوده پشت پا به غزلهای من نزن
با خاطرات خوب من اینگونه تا نکن
موهات را ببند دلم را تکان نده
در من دوباره فتنه و بلوا به پا نکن
من در کنار توست اگر چشم وا کنی
خود را اسیر پیچ و خم جاده ها نکن
بگذار شهر سرخوش زیبائیت شود
تنها به وصف آینه ها اکتفا نکن
امشب برای ماندنمان استخاره کن
اما به آیه های بدش اعتنا نکن.
فرستنده: دختر پاییز
چرا دیــگر نمــیتابــی بـه این دریای طوفــانی
هوا سرد است و خورشیدم نگو در بند و زندانی
تـمام این غزلها را بـه یمن آنکه برگردی
کنم سیراب و بعد از آن سر راه تو قربانی
نگــو دریا نمیبارد که من از گریه لبـــریزم
و در هر قطره اشکم که میریزد، تو پنهانی
سفر کردند ماهیها، از این دریای یخ بسته
تو تابستان من بودی، شدم دیگر زمستانی
‹تو در من آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد›
خودت این را بـه من گفتی ولی حـــــــالا گریـــزانی
من از هر مرغ دریایی نشانی از تو میخواهم
که میگوینـد عاشق شد مگــر این را نمیدانی
و در آن لحظه امواجی مرا بر صخره میکوبد
تنم آهسته میسوزد در اندوه پشیمــانی.
در افسانه ها آمده روزی که خداوند جهان را آفرید فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فرا خواند و از آنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند؟
یکی از فرشتگان به پروردگار گفت:خداوندا آنرا در زیر زمین مدفون کن؟ فرشته دیگری گفت آن را در زیر دریاها قرار بده؟ و سومی گفت راز زندگی را در کوهها قرار بده؟
ولی خداوند فرمود اگر من بخواهم به گفته های شما عمل کنم فقط تعداد کمی از بندگانم قادر خواهند بود آن را بیابند در حالی که من می خواهم راز زندگی در دسترس همه بندگانم باشد؟ در این هنگام یکی از فرشتگان گفت فهمیدم کجا؟! خدای مهربان راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده زیرا هیچ کس به این فکر نمی افتد که برای پیدا کردن آن باید به قلب و درون خودش نگاه کند؟ و خداوند این فکر را پسندید...
فرستنده: مهرداد
http://www.fcbarcafcb.blogfa.com
وقتی دلت تنگ است و لبانت پر از سکوت
وقتی هیچ اشتیاقی درون حوضچه چشمانت نیست
وقتی سبوس زندگانی ات در باد گم می شود
وقتی لهجه شیدایی هزاران به گوشت نمی رسد
وقتی هیچکس تو را نازنین خطاب نمی کند
درهای اسمان که بسته نشده است
دستانت را به سو ی رنگین کمان ها بلند کن
یکی هست که تو را پس ابرهای تیره وشاید زلال (نازنین)صدا کند...
فرستنده: محمد
http://www.tanagholat.mihanblog.com
شعر " کوچه " از مشهورترین شعرهای عاشقانه فریدون مشیری است که در پی می آید :
بی تو، مهتاب شبی ، باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانة جانم ، گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید،
عطر صد خاطره پیچید :
یادم آمد که شبی باهم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه، محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دلداده به آواز شباهنگ
یادم آید ، تو به من گفتی : از این عشق حذر کن
لحظه ای چند بر این آب نظر کن ،
آب ، آیینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است ،
باش فردا ، که دلت با دگران است !
تا فراموش کنی ، چندی از این شهر سفر کن
با تو گفتم : حذر از عشق !؟ - ندانم
سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم
نتوانم
روز اول ، که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر، لب بام تو نشستم
تو به من سنگ زدی ، من نه رمیدم ، نه گسستم ...
باز گفتم که : تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم ، نتوانم !
اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب ، ناله تلخی زد و بگریخت ...
اشک در چشم تو لرزید ،
ماه بر عشق تو خندید !
یادم آید که : دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم ، آن شب و شبهای دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم ...
بی تو، اما، به چه حالی من از آن کوچه گذشتم !
فرستنده: مهرداد
http://www.fcbarcafcb.blogfa.com
پر معنی ترین کلمه" ما" است...آن را بکار ببند.
عمیق ترین کلمه "عشق" است... به آن ارج بنه.
بی رحم ترین کلمه" تنفر" است...از بین ببرش.
سرکش ترین کلمه" هوس" است...بآ آن بازی نکن.
خود خواهانه ترین کلمه" من" است...از ان حذر کن.
ناپایدارترین کلمه "خشم" است...ان را فرو ببر.
بازدارترین کلمه "ترس"است...با آن مقابله کن.
با نشاط ترین کلمه "کار"است... به آن بپرداز.
پوچ ترین کلمه "طمع"است... آن را بکش.
سازنده ترین کلمه "صبر"است... برای داشتنش دعا کن.
روشن ترین کلمه "امید" است... به آن امیدوار باش.
ضعیف ترین کلمه "حسرت"است... آن را نخور.
تواناترین کلمه "دانش"است... آن را فراگیر.
محکم ترین کلمه "پشتکار"است...آن را داشته باش.
سمی ترین کلمه "غرور"است... بشکنش.
سست ترین کلمه "شانس"است... به امید آن نباش.
شایع ترین کلمه "شهرت"است... دنبالش نرو.
لطیف ترین کلمه "لبخند"است...آن را حفظ کن.
حسرت انگیز ترین کلمه "حسادت"است... از آن فاصله بگیر.
ضروری ترین کلمه "تفاهم"است... آن را ایجاد کن.
سالم ترین کلمه "سلامتی"است... به آن اهمیت بده.
اصلی ترین کلمه "اطمینان"است... به آن اعتماد کن.
بی احساس ترین کلمه "بی تفاوتی"است... مراقب آن باش.
دوستانه ترین کلمه "رفاقت"است... از آن سوءاستفاده نکن.
زیباترین کلمه "راستی"است... با ان روراست باش.
زشت ترین کلمه "دورویی"است... یک رنگ باش.
ویرانگرترین کلمه "تمسخر"است... دوست داری با تو چنین کنند؟
موقرترین کلمه "احترام"است... برایش ارزش قایل شو.
آرام ترین کلمه "آرامش"است... به آن برس.
عاقلانه ترین کلمه "احتیاط"است... حواست را جمع کن.
دست و پاگیرترین کلمه "محدودیت"است... اجازه نده مانع پیشرفتت بشود.
سخت ترین کلمه "غیرممکن"است... وجود ندارد.
مخرب ترین کلمه "شتابزدگی"است...مواظب پلهای پشت سرت باش.
تاریک ترین کلمه "نادانی"است...آن را با نور علم روشن کن.
کشنده ترین کلمه "اضطراب"است...آن را نادیده بگیر.
صبورترین کلمه "انتظار"است... منتظرش باش.
بی ارزش ترین کلمه "انتقام"است... بگذاروبگذر.
ارزشمندترین کلمه "بخشش"است... سعی خود را بکن.
قشنگ ترین کلمه "خوشروئی"آست... راز زیبائی در آن نهفته است.
تمیزترین کلمه "پاکیزگی"است... اصلا سخت نیست.
رساترین کلمه "وفاداری"است... سر عهدت بمان.
تنهاترین کلمه "گوشه گیری"است...بدان که همیشه جمع بهتر از فرد بوده.
محرک ترین کلمه "هدفمندی"است... زندگی بدون هدف روی آب است.
.... و هدفمندترین کلمه "موفقیت"است... پس پیش به سوی آن
فرستنده: مهرداد
http://www.fcbarcafcb.blogfa.com