آدم ها همه می پندارند که زنده اند. برای آنها تنها نشانه ی حیات، بخار گرم نفس هایشان است! کسی از کسی نمی پرسد: آهای فلانی! از خانه دلت چه خبر؟! گرم است؟ چراغش نوری دارد هنوز؟...
آدما خنده هاشون همیشه از دل خوشی نیست، گاهی شکستن دلی کمتر از آدم کشی نیست، گاهی دل این قدر تنگ میشه که گریه هم کم میاره، یه جمله ی ساده گاهی چقدر واست غم میاره..
چه ساده بودم
آن هنگام که می پنداشتم
ترکیدن بادکنک آبی من،
ناگوارترین حادثه ی عالم است!
کاش بچه بودیم و چیزی نمی فهمیدیم...
سلام.ممنون سر زدی
سلام دوست عزیز انگار مارو دیگه از یاد بردی دیگه نمی خوای پیش ما بیای؟
[گل]سلام دوست عزیز خوبی؟[گل]
[گل]دفتر عشق به روز شد[گل]
[گل]منتظر حضور شما هستم[گل]
[گل]شاد باشی[گل]
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
قلب من بازیچه نبود ، عشق تو خیالی بیش نبود!
من که در خیال تو نیز دلم شکست ،
من که در خیال تو نیز چشمهایم بارانی شد!
[قلب][قلب][قلب][قلب][قلب]
سلام
جالب بود
با"چه لذتی دارد این حجاب" به روزم
خوشحال میشم تشریف بیارین
یا علی
سلام دریا جونم چطوری؟
ممنونم که بهم سر می زنی این مطلبت خیلی قشنگه.
منتظر حضور باشکوهت هستم.
سلام دریا جون.خوبی عزیزم. شعر قشنگی بود .ممنونم که خبرم کردی.
خری امد به سوی مادر خویش !
بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش
برو امشب برایم خواستگاری
اگر تو بچه ات رو دوست داری
خر مادر بگفتا ای پسر جان
تو را من دوست دارم بیشتر از جان
ز بین این همه خرهای خوشگل
یکی را کن نشان چون نیست مشکل
خرک از شادمانی جفتکی زد
کمی عرعر نمود و پشتکی زد
بگفت مادر به قربان نگاهت
به قربان دو چشمان سیاهت
خر همسایه را عاشق شدم من
به زیبایی نباشد مثل او زن
بگفت مادر برو پالان به تن کن
برو اکنون بزرگان را خبر کن
به آداب و رسومات زمانه
شدند داخل به رسم عاقلانه
دو تا پالان خریدند پای عقدش
به افسار طلا با پول نقدش
خریداری نمودند یک طویله
همانطوری که رسم است در قبیله
خر عاقد کتاب خود گشایید
وصال عقد ایشان را نمایید
دوشیزه خر خانوم آیا رضایی؟
به عقد این خر خوش تیپ درآیی
یکی از حاضرین گفتا به خنده
عروس خانوم به گل چیدن برفته
برای بار سوم خر پرسید
که خر خانم سرش یکباره چرخید
خران عرعر کنان شادی نمودند
به یونجه کام خود شیرین نمودند
به امید خوشی و شادمانی
برای این دو خر در زندگانی
سلام.ممنون سر زدی